زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه
 

حکومت امویان





تاریخ، دفتر شگفتی هاست. در واپسین ساعات قدرت قریش در مکه، هنگامی که ابوسفیان و فرزندش معاویه پس از سالها جبهه گیری در مقابل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ناچار اسلام آوردند و طلقا خوانده شدند، هیچ کس گمان نمی‌کرد که حدود سی سال بعد، مسند ریاست به معاویه برسد؛ اما او با ترفندهای سیاسی و فرصت طلبی‌های دور از اخلاق، بدان دست یافت.
[۱] امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعی گیلانی، ص۷۸ـ۷۹.
[۲] جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۳۵۱.



۱ - سوابق بنی امیه



بی مناسبت نیست نیم نگاهی به گذشته داشته باشیم و سابقه دشمنی آنها را با اسلام یادآور شویم. امویان از جمله تیره‌های قریشی بودند که بیش از دیگران، به دلیل ظهور پیامبری از نسل هاشم بن عبد مناف، به او رشک می‌بردند. آنان چون پیامبری رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را موجب برتری موقعیت بنی هاشم نسبت به خود می‌دانستند، بر مبنای عصبیت قبیلگی و از سر حسادت و برای پیروزی ابوسفیان در رقابت رهبری، مواضع سختی بر ضد پیامبر اتخاذ کردند.
رد پای سران بنی امیه و دیگر تبارهای عبد شمس در بیشتر اقدامات قریش در مقابل آن حضرت آشکار است. آنان برای مهار دعوت اسلامی، از هر راهکاری که می‌توانستند، بهره جستند. همراهی با مشرکان دیگر مکه در محاصره اقتصادی بنی هاشم در مکه
[۳] ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شلبی، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۷.
و توطئه دارالندوة برای قتل رسول خدا از آن جمله‌اند.

۱.۱ - مصادره خانه مهاجران


پس از هجرت پیامبر به یثرب، امویان خانه و کاشانه برخی از مهاجران هم پیمان خود در عصر جاهلی چون «بنو جحش» را مصادره کردند. ابوسفیان رئیس بنی امیه نیز، در نامه‌ای مردم یثرب را به دلیل پناه دادن به رسول خدا نکوهش کرد. از آن پس، ابوسفیان جز در نبرد بدر، در تمام توطئه‌ها و اقدامات سیاسی- نظامی قریش بر ضد پیامبر، فرماندهی آنان را بر عهده داشت.
در پی پیروزی مسلمانان در نبرد بدر و کشته شدن جگر پاره‌های قریش از جمله عقبة بن ابی معیط اموی و فرزند ابوسفیان، حنظله و نیز کشته شدن عتبه، شیبه و ولید از بنی عبد شمس
[۱۴] ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج۶، ص۱۵۲.
و به اسارت درآمدن حدود دوازده تن از بنی امیه و هم پیمانان ایشان از جمله عمروبن ابی سفیان و دیگر نوادگان عبد شمس، فضای مناسبی در اختیار ابوسفیان قرار گرفت تا علاوه بر رهبری بنی امیه، از نفوذ خود در رهبری قریش نیز بهره ببرد. از این رو وی در غزوات بزرگی چون احد و خندق، سپاه قریش را فرماندهی می‌کرد.
فرزند او معاویه نیز پا به پای پدر بر ضد رسول خدا حرکت می‌کرد. دیگر چهره‌های اموی نیز در رکاب آنان به ستیزه جویی با مسلمانان مشغول بودند؛ چنان که در غزوه احد، معاویة بن مغیره اموی از مثله کنندگان بدن حمزه سیدالشهدا بود و بینی حمزه را جدا کرد. در سال چهارم هجرت، ابوسفیان طرح ترور رسول خدا را ریخت که به نتیجه نرسید.

۲ - ایمان ظاهری بنی امیه



پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجرت و پیمان‌شکنی قریش و تلاشهای بی ثمر سرکرده آنان ابوسفیان برای تجدید پیمان، زمینه‌های فتح مکه فراهم گردید و سرانجام، این شهر در سال هشتم هجری فتح شد.
در پی این واقعه مهم، رسول خدا گذشت فراوانی نسبت به قریش و بنی امیه و دیگر دشمنان کینه توز و دیرپای اسلام، از خود نشان داد و با بلند نظری، از دشمنی‌های پیشین ایشان چشم پوشی کرد و در این راه کرامت و بزرگواری فراوانی نمود و حتی به توصیه عباس بن عبدالمطلب، خانه ابوسفیان را از مکانهایی اعلام کرد که مشرکان در صورت پناهندگی بدان، در امان خواهند بود. رسول خدا پس از ورود به مکه، با فرمان عفو عمومی، قریش و از جمله بنی امیه را طلقا نامید.
[۲۵] تمیمی بستی، محمدبن حبان، کتاب التقات، ج۲، ص۵۶.
و بدین ترتیب با گذشت ۲۱ سال از بعثت آن حضرت، و عناد و دشمنی مستمر بنی امیه با پیامبر ایشان با رسول خدا بیعت کرده، به ظاهر اسلام آوردند.
همچنین نبی مکرم در غزوه حنین که به دنبال فتح مکه رخ داد، برای جذب دل‌های برخی اشراف قریش، از جمله بنی امیه، به چند تن از آنان، از جمله ابوسفیان و دو تن از پسرانش یزید و معاویه و برخی دیگر از امویان، سهمی از غنایم بخشید. از این رو آنان در زمره المؤلفة قلوبهم قرار گرفتند. بعدها مسلمانان این اقدام رسول خدا را در حق بنی امیه، تحقیر آنان تلقی می‌کردند.

۳ - نکوهش بنی امیه در روایات



رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آینده بنی امیه بر امت اسلامی، به شدت نگران بود و بارها در این خصوص به مردم هشدار داده، فرموده بود: ویل لبنی امیه. «وای بر بنی امیه». همچنین آن حضرت فرمود: «هرگاه تعداد فرزندان ابوالعاص (از بنی امیه) به سی یا چهل تن برسد، سرزمین خدا را ملک خود، و بندگان خدا را بردگان خود قرار داده، دین خدا را به نفاق خواهند گرفت».
[۴۰] متقی هندی، کنز العمال، تصحیح صفوة السقاء، ج۱۱، ص۳۵۹.
آن حضرت امویان را فاجرترین طایفه قریش و شرورترین، و دشمن‌ترین قبایل عرب نسبت به بنی هاشم معرفی کرد.

۳.۱ - بنی امیه در کلام ائمه


امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) نیز مخوفترین فتنه‌ها را فتنه بنی امیه دانست که همه جا را فراخواهد گرفت و تنها اهل بصیرت از آن رهایی خواهند یافت.
(امام حسن (علیه‌السلام) نیز در مجلسی که یاران معاویه برای توهین به ایشان ترتیب داده بودند، خطاب به معاویه می‌گوید: آیا به یاد نداری روزی را که پدرت بر شتر سرخ مویی سوار بود که افسارش به دست تو بود و برادرت عتبه در پی شما می‌آ‌مد و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با دیدن شما فرمود: اللهم العن الرکب والقائد و السائق امام همچنین به معاویه و یارانش گوشزد می‌کند که پیامبر خدا در هفت مورد یقینی، که توان انکار هیچ یک از آنها را ندارد، پدرت ابوسفیان را لعنت کرده است)
[۴۸] متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، تصحیح صفوة السقاء، ج۱۱، ص۳۶۴-۳۶۵.
آن حضرت، آفت امت اسلامی را بنی امیه می‌دانست. از این رو در معرفی آنان فرمود: «آنها بیشترند و بیشتر اهل منکرات و اهل مکر و حیله‌اند و ما فصیح تر و خوش روتر و باسخاوت تر هستیم». (سئل علی عن بنی امیه و بنی هاشم، فقال، هم اکثر وانکر و امکر ونحن افصح واصبح واسمح)
گویا امام، در نامه ۱۶ نهج البلاغه هم به بنی امیه اشاره دارد. «ما اسلموا ولکن استسلموا و اسروا الکفر، فلما وجدوا اعوانا علیه اظهروه؛ اینان مسلمان نشدند، بلکه تسلیم اسلام شدند و کفر را پنهان داشتند و آنگاه که یارانی بر آن (کفر) یافتند، پدیدارش نمودند».

۴ - تبدیل خلافت به سلطنت موروثی



چنانکه گذشت، امویان به تدریج و با شگردها و دسیسه‌هایی توانستند حکومت را به دست بگیرند. در نتیجه، معاویه پایه گذار حکومتی شد که با دوره قبل از خود، تفاوت‌های فاحشی داشت و سیاست او، سرمشق خلفای پس از وی شد؛ حکومتی که هیچ گونه سنخیتی با حکومت پیامبر و حتی شیخین نداشت.
[۵۴] طه حسین، الاسلامیات، ص۱۴۸.

معاویه حکومت اسلامی را به یک سازمان سیاسی دنیوی بدل کرد و خلافت پیامبر را به صورت قدرت دنیوی درآورد.
[۵۵] فیلیپ حتی، ادوارد جرجی و جبرائیل جبور، تاریخ العرب، ج۱، ص۲۵۸.
حکومت او به معنای بازگشت به حاکمیت جناح اصلی قریش بود که زمانی با اسلام درگیر بودند.
از این رو دوران جدیدی از حکمفرمایی در میان مسلمانان آغاز شد و حکومتی تجمل گرا و پرزرق و برق، و با نظام سیاسی ویژه‌ای شکل گرفت که تنها بر پایه مصالح و منافع دنیوی خاص خود استوار شده بود. به عبارت دیگر در این دوره، تعصب جاهلی و توحش، به جای اسلام حکومت می‌کرد و زیربنای این نظام حکومتی، مبتنی بر عصبیت موروثی عربی و انحراف از دستورهای قرآن، و عدول از سنت نبوی بود. جنبه فزاینده غیردینی در دولت اموی، موجب شد که مسلمانان دولت ایشان را نه خلافت، بلکه سلطنت بدانند.
[۵۶] کمبریج، تاریخ اسلام کمبریج، ترجمه احمد آرام، ص۱۲۴.


۵ - معاویه نخستین پادشاه



در دوره اسلامی، معاویه را نخستین پادشاه نامیده‌اند. او برای تثبیت حکومتش از حیله‌های سیاسی و از هر ابزاری استفاده می‌کرد.
[۵۸] جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج۱، ص۸۲ به بعد.
سیاستهای ضداسلامی او موجب پدید آمدن فجایع و بدعتهای بسیاری شد. انتخاب فرزند ناخلفش یزید برای ولیعهدی، و موروثی کردن حکومتش، از بزرگترین بدعتهای نامشروعی بود که او با تطمیع و تهدید به انجام رساند و برای تحقق بخشیدن آن، سالها تلاش کرد؛ چراکه به عللی چون پیمان صلح با امام حسن (علیه‌السلام) (که در آن تصریح شده بود که پس از معاویه حکومت به دست حسن بن علی (علیهماالسلام) و بعد از آن به دست حسین بن علی خواهد بود)، بی سابقه بودن چنین کاری در اسلام، و شخصیت فاسد یزید، ممکن بود مردم به آسانی خلافت او را نپذیرند.
با این وجود، معاویه این بدعت (ولیعهدی) را پدید آورد و همه خلفای پس از او، این سیاست را استمرار بخشیدند. در اینجا این پرسش اساسی مطرح میشود که وظیفه امام حسین (علیه‌السلام) که در برابر چنین بدعت آشکاری چه بود؟ آیا می‌توانست ساکت باشد و انحراف امت اسلامی را با بی تفاوتی نظاره کند؟ چنان که در فصل بررسی ماجرای ولیعهدی یزید» به تفصیل بحث خواهد شد، امام حسین (علیه‌السلام) در برابر این بدعت بزرگ ایستاد و ولیعهدی یزید را به رسمیت نشناخت و سرانجام با روی کار آمدن یزید، قیام کرد.

۶ - پانویس


 
۱. امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعی گیلانی، ص۷۸ـ۷۹.
۲. جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۳۵۱.
۳. ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شلبی، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۷.
۴. ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شلبی، ج۲، ص۳۳۱.    
۵. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۲، ص۹۸.    
۶. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون (العبر)، ج۲، ص۴۲۱.    
۷. ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شلبی، ج۲، ص۳۴۶.    
۸. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، تحقیق رشدی صالح ملحسی، ج۲، ص۲۴۴.    
۹. محمدبن حبیب، المحبر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، ص۲۷۱.    
۱۰. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۵، ص۱۲.    
۱۱. ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شلبی، ج۲، ص۵۲۶.    
۱۲. واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، ج۱، ص۶۹.    
۱۳. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۵، ص۱۹۹.    
۱۴. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج۶، ص۱۵۲.
۱۵. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۴، ص۷۸.    
۱۶. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱، ص۳۳۴.    
۱۷. هاشمی بصری، محمدبن ابن سعد، الطبقات الکبری، تصحیح محمد بن صامل سلمی، ج۲، ص۶۶.    
۱۸. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون (العبر)، ج۲، ص۴۴۱.    
۱۹. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، تحقیق مکتب تحقیق التراث، ج۹، ص۷۷.    
۲۰. هاشمی بصری، محمدبن ابن سعد، طبقات الکبری، تصحیح محمدبن صامل سلمی، ج۲، ص۹۳-۹۴.    
۲۱. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج۴۵، ص۴۲۶.    
۲۲. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۲، ص۳۳۳.    
۲۳. اصفهانی، ابوالفرج، کتاب الاغانی، تحقیق علی محمد سجاوی، ج۶، ص۵۲۸.    
۲۴. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق الکبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج۲۳، ص۴۵۷.    
۲۵. تمیمی بستی، محمدبن حبان، کتاب التقات، ج۲، ص۵۶.
۲۶. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۲ ص۳۳۷.    
۲۷. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، تحقیق مکتب تحقیق التراث، ج۴، ص۳۴۴.    
۲۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقاء و ابراهیم آبیاری و شبلی، ج۴، ص۹۲۹.    
۲۹. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، ج۳، ص۹۴۴-۹۴۵.    
۳۰. ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، ص۸۹.    
۳۱. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، ج۳، ص۹۴۴.    
۳۲. هاشمی بصری، محمدبن سعد، الطبقات الکبری، تصحیح محمد بن صامل سلمی، ج۲، ص۱۱۶.    
۳۳. ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، ص۸۹.    
۳۴. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، ج۲، ص۸۴.    
۳۵. ابن اثیر، احمدبن ابی الکرم، اسد الغابة فی معرفة صحابه، ج۱، ص۵۲۸.    
۳۶. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.    
۳۷. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۳۷۴.    
۳۸. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطاء، ج۴، ص۵۲۷.    
۳۹. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، تصحیح صفوة السقاء، ج۱۱، ص۱۱۷.    
۴۰. متقی هندی، کنز العمال، تصحیح صفوة السقاء، ج۱۱، ص۳۵۹.
۴۱. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۲، ص۷۶.    
۴۲. امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۴۳. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطاء، ج۴، ص۵۳۴.    
۴۴. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۰، ص۱۵۲.    
۴۵. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، ج۲، ص۴۶۹.    
۴۶. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، ص۸۱، خطبه۹۳.    
۴۷. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۱، ص۱۰.    
۴۸. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، تصحیح صفوة السقاء، ج۱۱، ص۳۶۴-۳۶۵.
۴۹. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۲۸۹-۲۹۰.    
۵۰. تمیمی مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، ج۲، ص۱۴۸.    
۵۱. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱۴، ص۸۷.    
۵۲. ابن عبد ربه، احمد، العقد الفرید، تحقیق علی شیری، ج۳، ص۲۶۹.    
۵۳. مقریزی، احمدبن علی، النزاع والتخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم، ص۷۳.    
۵۴. طه حسین، الاسلامیات، ص۱۴۸.
۵۵. فیلیپ حتی، ادوارد جرجی و جبرائیل جبور، تاریخ العرب، ج۱، ص۲۵۸.
۵۶. کمبریج، تاریخ اسلام کمبریج، ترجمه احمد آرام، ص۱۲۴.
۵۷. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.    
۵۸. جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج۱، ص۸۲ به بعد.


۷ - منبع


پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۲۰۷-۲۲۷.


رده‌های این صفحه : بنی امیه | تاریخ خلفا | مقتل پیشوایی | مقتل جامع سیدالشهداء




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.